سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه دردانشش اختلاف و دوگانگی نباشد . [امام باقر علیه السلام ـ در بیان معنای راسخان در دانش ـ]
بیا با هم تا به دریا برسیم

 

سلام،سلام ،سلام.....یه عالمه سلام .به تعداد روزای عمرم سلام.
خیلی خوشحالم .خوشحال تر از اونی که فکرشو کنید .گفتم به تعداد روزای عمرم چون امروز یه روز خاصه تو زندگیم .امروز تولدمه . اولین تولد توی خونه مامان وبابام.چند سال پیش اومدم تو زندگیشون .شاید اولش فکر نمیکردن اینقدر اذیتشون کنم ولی ذات بچه بودن یعنی شیطونی کردن و اذیت کردن.یه پرانتز باز کنم خیلی دوستشون دارم .شاید هیچ وقت اون دختر وپسر جوون که اولین بچشون رو دیدن به امروز فکر نمیکردن که بخوان تولد 19 سالگی یا 20 سالگی (آخه هنوز نمیدونم 19 سالم میشه یا 20سالم !؟!؟!؟)دخترشون رو تبریک بگن ولی دنیا همینه تا چشم به هم بزنی میگذره .به تو هم کاری نداره که از روزاش چه طور استفاده کردی .فقط یه روز بهت میگن بیا سوار شو .وقتی سوار شدی اینقدر غرق توی اتوبوس میشی که یادت میره جاده رو نگاه کنی که داره کجا میره .یه دفعه بهت میگن ایستگاه 20 سالگی !!!به خودت میای میگی بابا من همین چند وقت پیش بود برام جشن تولد گرفته بودن روکیکشم نوشته بودن سحر جانم تولد 8 سالگیت مبارک.ولی رسم دنیا همینه .قشنگیشم به همینه.
امروز یه عالمه کادوی خوب گرفتم هم از نوع مادیش و هم از نوع معنویش.ولی میخوام بهترین کادو رو خودم به خودم بدم .شاید تعجب کنید .بگید چه از خود راضی ،ولی اول باید خودم خودم رو دوست داشته باشم ،اولش باید خودم به خودم احترام بذارم و...برای همین هم اولش باید خودم رو بشناسم.
الان دلم میخواد داد بزنم ،فریاد بزنم که خدایا ممنونتم .خدایا دوست دارم .خدایا عاشقتم .به خاطر همه چیز، به خاطر تک تک نعمتایی که بهم دادی. از اون ریزترین موجود دنیا گرفته تا بزرگترین نعمتی که بهم داده یعنی سلامتی ،یعنی خانواده خوب یعنی همه چیز و همه چیزو همه چیز.به خاطر این که توی 19 سال 365 بار از خواب بیدار شدم ،شاید بیشتر این روزها یادم رفت خدا رو به خاطر این که دوباره از خواب بیدار شدم شکر کنم اما بازم به روی خودش نیاورد مثل دنیایی از گناهان که کردم و به روم نیاورد.
خدا رو به خاطر همه اتفاقای خوب و بدی که برام افتاده شکر میکنم .همه این اتفاقا یه درس برام بود .امروز یه کادو خیلی خیلی خوب به خودم دادم اونم این بود که یکم نگاهم رو به دنیایه اطرافم عوض کنم .همه چیز رو اون طوری که ظاهرشون نشون میده نبینم ....
می خوام از فردا ،نه از همین الان یه زندگی دیگه رو شروع کنم؛ یه زندگی شادتر ،یه زندگی با برنامه ریزی بیشتر ،با پشتکار بیشتر و با اعتماد به نفس بالاتر.دلم میخواد دیگه جلوی اتفاقای بدی که می افته راحت کم نیارم .قوی تر از اینی که هستم باشم .
امیدارم همین طور بشه .مثلا همین اتفاق که شاید فردا بی افته یه شروع جدیده برام .شروع یه راهی که تا حالا تجربش نکردم.توکل به خدا.
نمیدونم چم شده خیلی خوشحالم همش میخوام این خوشحالی رو خالی کنم ولی انگار نمیشه.شاید این جوری خالی بشه:


تولدم مبببببببببببببببببببببببببببارک!!!!! 

 



sahar ::: جمعه 86/9/9::: ساعت 11:7 عصر


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :128988

>> درباره خودم <<

>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

>>آرشیو شده ها<<

>>لوگوی وبلاگ من<<
بیا با هم تا به دریا برسیم

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<


































>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<